Document Type : Original article
Authors
1 Department of Exceptional Children Psychology, Faculty of Psychology, Islamic Azad University, Central Tehran Branch, Tehran, Iran.
2 Department of Speech Therapy, Faculty of Rehabilitation Sciences, Isfahan University of Medical Sciences, Isfahan, Iran.
3 Department of Exceptional Childern Psychology, Faculty of Psychology, University of Isfahan, Isfahan, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
Introduction
Speech is the main communication tool for children in dealing with other people. The ability to produce speech sounds, combine them, and generate words, is one of the most amazing achievements during the developmental process in children. Speech sounds disorders (SSD) are regarded as the most prevalent problems among children’s communication disorders. The inability to produce sounds which are usually acquired in each phase of child’s development according to age and language development, is the main feature of this disorder. The SSD is one of common disorders in children which disrupts the learning of normal speech sounds. Children with SSD have errors in the expression of speech sounds that can make it difficult for the audience to understand what they say. The factors associated with this disorder have been investigated in some studies. In the present study, we aim to assess the relationship of neuropsychological skills (language skills and attention), parenting styles (authoritarian, authoritative, and permissive), and maternal depression with SSD in children.
Materials and Methods
This is an analytical, descriptive, and correlational study using the Structural Equation Modeling (SEM). The study samples were 117 pre-school children with SSD aged 4-6 years and their mothers. They were selected using a purposive sampling method from among those referred to ten speech and language therapy clinics and 30 kindergartens in Esfahan, Iran. After recruiting the samples, a speech-language pathologist confirmed the presence of SSD using the test proposed by Ahmadi et al. Inclusion criteria for children were: not having other disorders (e.g., mental disability, genetic disorders, hearing and vision impairments), and no history of neurological diseases such as seizures according to the children’s developmental and health records and through interviews with parents. Having any of these disorders could lead to the exclusion from the study. Conners’ neuropsychological assessment test, Baumrind’s parenting style inventory, and Beck depression inventory were used for each children completed by mothers. The data were analyzed in AMOS software using a correlation test, regression analysis, path analysis, and SEM.
Results
The statistical analysis showed that the direct correlation of language skills with SSD were significant (P=0.019<0.05). Therefore, increasing problems with language may result in deterioration of SSD. The language function had no significant correlation with SSD after mediation by the authoritative parenting style (P=0.306>0.05). Furthermore, no significant correlation was observed between the language function and SSD after mediation by the authoritarian parenting style (P=0.665>0.05). Moreover, the language function had no significant correlation with SSD after mediation by the permissive parenting style (P=0.164>0.05). No significant effect was observed between the language function and SSD after mediation by the maternal depression (P=0.546>0.05).
On the other hand, the direct correlation of the attention skills with SSD was not significant (P=0.361>0.05), not even after mediation by the authoritative parenting style (P=0.315>0.05), authoritarian parenting style (P=0.686>0.05), permissive parenting style (P=0.849>0.05), and matrnal depression (P=0.393>0.05). However, there was a significant direct correlation between SSD and permissive parenting style in the SEM model of attention (P=0.026>0.05).
Discussion
According to the results, language skills had a significant correlation with SSD in children, indicating that the increase of language problems can increase their errors in making sounds (phonemes).The direct correlation of attention skills with SSD was not statistically significant. The correlation of language and attention skills with SSD after mediation by the parenting styles and maternal depression were not statistically significant, either. However the permissive parenting style had a significant negative correlation with SSD, indicating that the increase in the use of permissive style can reduce the errors in making sounds. Overall, the SSD, as the most common communication difficulty among pre-school children, is related to language skills. The poor language skills can increase the SSD. The permissive parenting style can also affect the SSD in children.
Ethical Considerations
Compliance with ethical guidelines
The ethical principles observed in the article, such as the informed consent of the participants, the confidentiality of information, the permission of the participants to cancel their participation in the research. Ethical approval was obtained from the Research Ethics Committee of the Sport Sciences Research Institute. (Code: IR.SSRC.REC1400.015)
Funding
This study was extracted from the PhD thesis of first author, Department of Exceptional Children Psychology, Central Tehran Branch, Islamic Azad University.
Authors' contributions
All authors equally contributed to preparing this article.
Conflict of interest
The authors declared no conflict of interest
Acknowledgments
We extend our special thanks to the supervisors and advisors who collaborated on this research. We also express our gratitude to managers, administrative staff, and teachers of kindergartens in Isfahan, speech therapy clinics officials, and parents of children who helped in the screening, sampling, and conducting of this study.
مقدمه
رشد گفتار در کودک از تولد آغاز و با افزایش سن کامل میشود. گفتار، اصلیترین ابزار ارتباطی کودکان در برخورد با انسانهای دیگر است. در این مسیر رشد، یکی از مهمترین دستاوردهای شگفتانگیز کودکان، توانایی تولید صداهای گفتاری و نیز توانایی ترکیب این صداها و تولید واژه است. یکی از اختلالات شایع در کودکان، اختلالات صدای گفتاری است. ویژگی اصلی اختلالات صدای گفتاری، ناتوانی در تولید آواهایی است که معمولاً در هر مرحله از تحول، برحسب سن و زبان فرد کسب میشوند.
این اختلالات میتوانند به خطاهای تولیدی، تجسم یا سازماندهی آواها منجر شوند. برای مثال، یک آوا، جانشین آوایی دیگر میشود (مانند بهکار بردن «ش» بهجای «س») یا آنکه کودک آوایی مانند آوای پایان کلمه را حذف میکند یا توانایی تولید یک آوا را ندارد یا آن را بهصورت خطا تولید میکند که این خطا هم شبیه هیچیک از آواهای دیگر نیست. بنابراین اختلالات صدای گفتاری ازیکطرف، باعث اختلال در فراگیری طبیعی صداهای گفتاری میشود و ازطرفدیگر، کودکان دچار اختلال صدای گفتاری، در بیان صداهای گفتاری خطاهایی دارند که موجب دشواری فهم گفتارشان برای مخاطب شود. این عدم وضوح گفتار بر برقراری ارتباط مؤثر و کارآمد کودک تأثیر منفی گذاشته و ممکن است باعث اعتماد به نفس پایین او برای آغاز ارتباطات کلامی شود [1].
براساس آماری که هالاهان و کافمن ارائه میکنند، میزان شیوع آسیبدیدگی گفتار 3/5 درصد است که بالاترین درصد را در میان اختلالات دیگر زیرمجموعه کودکان استثنایی دارند. بهعلاوه، 75 درصد از این میزان اختلال گفتاری و ارتباطی را اختلالات صدای گفتاری تشکیل میدهد [1]. براساس نظری دیگر تخمین زده میشود نزدیک به 10 درصد مردم یک اختلال ارتباطی دارند و از این میزان 50 تا 80 درصد آنها ممکن است مبتلا به اختلال صدای گفتاری باشند [2]. کرباسی و همکاران[3] در مطالعهای شیوع اختلالات صدای گفتاری درکودکان پیشدبستانی ایرانی را 13/8درصد تخمین زدند.
با وجود شیوع بالای اختلالات صدای گفتاری و پژوهشهای متعدد حوزه گفتاردرمانی در این زمینه و پژوهشهای انجامشده در ایران در حوزه روانشناسی کودک، پژوهشهای کمی درباره عوامل روانشناختی مرتبط با این اختلال بهعنوان بزرگترین گروه کودکان استثنایی انجام شده و بیشتر پژوهشهای حوزه روانشناسی که متغیرهای این پژوهش را در اختلالات گفتار و زبان مطالعه کردهاند، معطوف به اختلال لکنت بودهاست. در پژوهشهای گفتاردرمانی هم نقش متغیرهای روانشناختی مثل مهارتهای نوروسایکولوژی، سبکهای فرزندپروری و افسردگی مادر کمتر بررسی شده یا اصلاً بررسی نشدهاست.
رابطه متغیرهای روانشناختی نظیر مهارتهای نوروسایکولوژی (مهارتهای عصب روانشناختی مثل عملکرد حافظه و بیناییفضایی)، سبکهای فرزندپروری (مستبدانه، مقتدرانه و آسانگیرانه) و افسردگی مادر با اختلالات صدای گفتاری بهصورت همزمان در یک مدل میتواند در کشف عوامل احتمالی مرتبط و تأثیرگذار بر این اختلال راهگشا باشد. ازطرفدیگر، شناخت عوامل تأثیرگذار بر اختلالات صدای گفتاری بهعنوان یکی از اختلالات شایع در حوزه توانبخشیگفتاردرمانی و مد نظر قرار دادن این عوامل میتواند در پیشگیری از این اختلال و درمان آن کمککننده باشد.
عصب روانشناختی (نوروسایکولوژی) از حوزههای تخصصی روانشناسی است که رابطه بین مغز و رفتار را مطالعه میکند. عصب روانشناختی بالینی عملکرد شناختی را ارزیابی میکند. عملکردهای شناختی آنهایی هستند که فرد برای پردازش محرکهای دریافتی بیرونی و درونی استفاده میکند [3]. در بررسی مهارتهای عصب روانشناسی کودکان مهارتهایی شامل عملکردهای توجه، کارکردهای اجرایی، حسیحرکتی، زبان، حافظهیادگیری و بینایی فضایی درنظر گرفته میشود [5].
تسلط در مهارتهای زبان در دوران کودکی و نوجوانی در ارتباط با تواناییهای مفهومی، تجربه و آموزش توسعه مییابند و گفتار همانند قیف زبان است که همه اطلاعات و دانش زبانی که از سر پهن آن وارد میشوند، بهشکل گفتار از سر باریک آن خارج میشود و زیربنای ارتباط قوی و بامعنا با دیگران است؛ بنابراین درستی صداهای گفتاری یکی از عوامل موفقیت ارتباطی است [6].
ازطرفدیگر، هنگام تولد، نوزادان سیستم توجهی دارند که کاملاً میتواند توسط محرکهای برجسته در محیط هدایت شود. بزرگسالان توجه کودکان را به اشیا و حوادثی در محیط جلب میکند و این کار بهوسیله حالت بدن، اصطلاحات گفتار و تعاملات متقابل انجام میشود [7]. در مراحل اولیه اکتساب زبان و گفتار با استفاده از این سیستم، گفتار پیچیده ورودی، ساده و تجزیه کلمات هدایت میشود [8].
فرزندپروری بهروشها و رفتارهای ویژه گفته میشود که جداگانه یا در تعامل با یکدیگر بر رشد کودک تأثیر میگذارد. نوع سبک فرزندپروری والدین تأثیر زیادی بر رشد شناختی کودک دارد. 3 سبک فرزندپروری مهم شامل مقتدرانه، مستبدانه و آسانگیرانه است [9]. در فرزندپروری مقتدرانه والدین صمیمی، پذیرا، دلسوز و درباره نیازهای فرزندان حساس هستند. آنان درعینحال، کنترل قاطع و معقولی را اعمال میکنند. در فرزندپروری مستبدانه والدین سرد و طردکننده هستند و روش فرزندپروری آنان از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین، کنترل اجباری در آنان بالا و استقلال کم است. در فرزندپروری آسانگیرانه والدین کنترل کمی روی فرزندان خود دارند و به فرزندان خود اجازه میدهند، قبل از اینکه آمادگی لازم را پیدا کنند، تصمیمهای زیادی بگیرند [10].
با توجه به اینکه تعامل کودکوالدین بهعنوان یک محتوای ابتدایی برای زبان است و خروجیهای رشدی زبان را شکل میدهد؛ بنابراین فرزندپروری شاید در ارتباط بین توانایی زبانی کودک و سازگاری عاطفیاجتماعی مشارکت داشته باشد [11].
افسردگی مادر یکی از مسائلی است که برخی از کودکان مسیر رشد را با آن طی میکنند. در مسیر رشد خیلی از این کودکان مشکلات جدی و اغلب افسردگی به وجود میآید [12]. افسردگی مادر با خروجی کمتر از انتظار کودک، شامل عملکرد شناختی کمتر، مشکلات رفتاری و اختلالات روانشناختی در ارتباط است. بهعلاوه، کودکان با مادران افسرده توانایی زبانی کمتری در سالهای اولیه نشان میدهند [13].
پژوهشهایی روابط متغیرهای مطرحشده را بهصورت جداگانه بررسی کردهاند. ماری فکس [14] نشان داد که ضعف در آگاهی واجی بهعنوان یکی از مؤلفههای عملکرد زبان تأثیر معناداری بر اختلالات صدای گفتاری دارد. همچنین وارگاس و همکاران [15] در مطالعهای تأثیر تأخیر زبانی را بر اختلالات صدای گفتاری بررسی کردند و نشان دادند که این اختلالات با تغییر سطوح واجشناختی ارتباط معنادار دارد.
مورفی و همکاران [16] نشان دادند که کودکان با اختلالات صدای گفتاری نسبت به کودکان نرمال بهصورت معناداری توجه شنیداری ضعیفتری دارند، ولی این نتایج درباره توجه بینایی معنادار نبود. لویز و همکاران [17] نشان دادند که کودکان با اختلال صدای گفتاری متوسط تا شدید، علائم بیشتری از بیشفعالی و نقص توجه نسبت به کودکان نرمال دارند. علیزاده و همکاران [18] اثر نقص توجه را بر رشد زبان بررسی و تأثیر معنادار نقص توجه بر رشد زبان را مطرح کردند.
درخشان و همکاران [19] نشان دادند که سبک آسانگیرانه در مادران کودکان لکنتی بهصورت معناداری بیشتر است. دانا و سلطانی [20] نتایج نشان داد که سبکهای فرزندپروری با شدت لکنت ارتباطی ندارد. عشقیزاده و همکاران [21] نشان دادند که سبک استبدادی در مادران کودکان لکنتی بهصورت معناداری بالاتر از کودکان نرمال است. نتایج کاپلان و همکاران [22] نشان داد که کودکان با مادران افسرده نسبت به کودکان با مادران غیرافسرده ارتباط بیانی با مشکلات بیشتری ندارند.
سیسیک و همکاران [23] نشان دادند که افسردگی مادر بر زبان انگلیسی کودکان دوزبانه انگلیسیاسپانیایی اثری ندارد. در زبان اسپانیایی آنها هم فقط روی رشد خزانه واژگان دریافتی اثر دارد. در پژوهشی دیگر، ردوف و همکاران [24] نشان دادند که افسردگی مادران با کودکان آسیب گفتاری نسبت به مادران با کودکان نرمال بیشتر است و این تفاوت معنادار است.
با توجه به اینکه در پژوهشهای قبلی ارتباط عوامل هدف جداگانه و بیشتر روی زبان بررسی شدهاست تا اختلالات صدای گفتاری، لزوم بررسی رابطه این متغیرها در یک مدل واحد با اختلالات صدای گفتاری بهعنوان شایعترین اختلال کودکان پیشدبستانی اهمیت بالایی دارد؛ بنابراین تحقیق حاضر در پی پاسخ دادن به این سؤال است که آیا دو مهارت نوروسایکولوژیکی حافظه و مهارت بیناییفضایی با اختلالات صدای گفتاری بهصورت مستقیم یا با میانجیگری سبکهای فرزندپروری و افسردگی مادر در ارتباط است؟
مواد و روشها
این پژوهش یک پژوهش توصیفیتحلیلی است که در آن از روش همبستگی از نوع معادلات ساختاری استفاده و روابط خطی بین متغیرهای مکنون (نهفته) و متغیرهای آشکار بهصورت یک مدل بررسی شدند. در این پژوهش، جامعه آماری شامل کودکان پیشدبستانی 4 تا 6 ساله دچار اختلالات صدای گفتاری شهر اصفهان بود.
حجم نمونه شامل 117 کودک پیشدبستانی 4 تا 6 سال در شهر اصفهان بود. نمونهگیری بهصورت هدفمند از کودکانی که در یک فاصله زمانی یکساله به 10 کلینیک گفتاردرمانی در اصفهان مراجعه کرده بودند و همچنین غربالگری در 30 مهدکودک شهر اصفهان انجام شدهاست. پس از پیدا کردن نمونههای 4 تا 6 ساله کودک، یک آسیبشناس گفتار و زبان با استفاده از آزمون احمدی و همکاران، ابتدا وجود یا عدم وجود اختلالات صدای گفتاری را در آنها تأیید میکرد.
درصورت وجود اختلال صدای گفتاری و دارا بودن سایر معیارهای ورود، کودک و مادر او بهعنوان نمونه وارد پژوهش میشدند. سایر معیارهای ورود عبارت بود از عدم وجود اختلالات همراه مثل عقبماندگی ذهنی بارز، سندرمهای ژنتیکی، کمشنوایی، نابینایی و سابقه بیماریهای مغز اعصاب مثل تشنج که با بررسی پرونده رشدی و بهداشتی کودک و مصاحبه با والدین مشخص میشد و وجود هریک از این اختلالات همراه با اختلال صدای گفتاری معیار خروج از پژوهش بود.
محل اجرای پژوهش یک کلینیک گفتاردرمانی بود. درصورت رضایت والدین از مشارکت در پژوهش، از مادر دعوت میشد که در کلینیک حضور پیدا کند و پس از پرکردن فرم رضایت اخلاقی و توضیح درباره اهداف پژوهش، نحوه تکمیل و ابهامات هر پرسشنامه، چگونگی پاسخدهی به هر سؤال بهصورتی که منعکسکننده مشاهدات واقعی مادر باشد، به او آموزش داده شد. سپس پرسشنامههای مهارتهای نوروسایکولوژی کانرز، سبکهای فرزندپروری بامریند و پرسشنامه افسردگی بک توسط مادر کودک تکمیلشده، دادههای حاصل از آن جهت تجزیهوتحلیل آماری استفاده شد.
در این پژوهش از چهار آزمون بهعنوان ابزار استفاده شد که عبارتاند از:
مقیاس ارزیابی تولید صداهای گفتاری در کودکان فارسی زبان
احمدی و همکاران [25, 26] آزمونی برای ارزیابی اختلالات صدای گفتاری در کودکان فارسیزبان 3 تا 6 ساله در سطح تک کلمه و بازگویی داستان ساخته و اعتباریابی کردهاند. میزان توافق کارشناسان برای سؤالات مربوط به روایی محتوایی آزمون تولید در سطح بازگویی داستان بیش از 80 درصد گزارش شدهاست. روایی همگرایی آزمون تولید در سطح تک کلمه (0/934=r و 0/001>P) و در سطح بازگویی داستان (0/62=r و 0/001>P) به دست آمدهاست. پایایی آزمون، هم به روش بین ارزیاب و هم به روش بازآزمایی در هر دو سطح تک کلمه و بازگویی داستان بالاتر از 0/9 گزارش شدهاست. این آزمون توسط آسیبشناس گفتار و زبان انجام میشود.
مقیاس عصب روانشناختی کانرز
این آزمون توسط کانرز در سال 2007 بهمنظور ارزیابی مهارتهای عصب روانشناختی، ازجمله توجه، حافظه، فعالیتهای حسیحرکتی و پردازش بیناییفضایی در چهار طیف (مشاهدهنشده تا شدید) برای کودکان 4 تا 12 سال ساخته شدهاست. این فرم یک مقیاس چهاردرجهای است که نمره هر گویه حداقل 0 برای مشاهدهنشده و حداکثر 3 برای شدید است.
جدیدی و عابدی [27] این پرسشنامه را ترجمه و هنجاریابی کردهاند. ضرایب پایایی ثبات درونی با دامنهای از 0/75 تا 0/9 و ضریب پایایی بازآزمایی با 8 هفته فاصله 0/6 یا 0/9 گزارش شدهاست. اعتبار سازه فرم کانرز به روش تحلیل عاملی بهدستآمده و روایی افتراقی آنها با بررسی آماری توانایی پرسشنامه در تمایز افراد مبتلا به بیشفعالی / نقص توجه از عادی و دیگر گروههای بالینی بهصورت قوی تأیید شدهاست. آنها بار دیگر ضمن انطباق و هنجاریابی پرسشنامه، روایی سازه این ابزار را مناسب ارزیابی کرده و پایایی این ابزار را بهروش کرونباخ 0/72 گزارش کردهاند. یکی از والدین کودک این پرسشنامه را تکمیل میکند.
مقیاس شیوههای فرزندپروری بامریند
دیانا بامریند این پرسشنامه را برای اولین بار در سال 1972 تهیه کرد که 48 سؤال داشت. در مراحل بعد، با استفاده ازنظر کارشناسان و نتایج حاصل از تحلیلهای روانسنجی تعداد سؤالها به 30 سؤال کاهش یافت که 10 سؤال آن به روش مقتدرانه، 10 سؤال به روش مستبدانه و 10 سؤال دیگر به روش آسانگیرانه مربوط است. یکی از والدین این فرم را تکمیل میکند و براساس آن برای هر نمونه، 3 نمره برای هریک از سبکهای مستبدانه، مقتدرانه و آسانگیرانه بهدست میآید. هر گویه از این فرم یک مقیاس 5 درجهای دارد که کمترین نمره آن 0 مربوط به گزینه کاملاً مخالفم و بیشترین نمره 4 برای گزینه کاملاً موافقم است.
مینایی و نیکزاد [28] ساختار عاملی و اعتبار این پرسشنامه را بررسی کردند. طبق گزارش آنها این پرسشنامه از روایی مطلوبی برخوردار است و پایایی محاسبهشده برای کل پرسشنامه با استفاده از آلفای طبقهای و پایایی خردهمقیاسها با ضریب گاتمن نشان داد که این پرسشنامه از پایایی نسبتاً مطلوبی برخوردار است و میزان آن از 0/62 تا 0/77 است. این نتایج با گزارش توستون هیل [29] همسو است. یکی از والدین کودک این پرسشنامه را تکمیل میکند.
مقیاس افسردگی بک
پرسشنامه افسردگی بک پرسشنامهای 21 سؤالی است که برای اولین بار در سال 1961 بک و همکاران آن را تدوین کردند. محتوای این پرسشنامه، بهطور جامع نشانهشناسی افسردگی است، اما بیشتر بر محتوای شناختی تأکید دارد. آیتمهای این آزمون درمجموع از 21 آیتم مرتبط با نشانههای مختلف تشکیل میشود که آزمودنیها باید روی یک مقیاس 4 درجهای از 0 تا 3 به آن پاسخ دهند. براساس طاهری و همکاران [30] افسردگی بهوسیله 4 عامل یأس و ناامیدی (6 گویه)، عدم اطمینان به آینده (6 گویه)، بدبینی (4 گویه) و ناامیدی به آینده (3 گویه) سنجیده میشود.
آنها روایی و پایایی این پرسشنامه را در پژوهشی بررسی کردند. ضریب همبستگی درون طبقهای 0/81 محاسبه شد. پایایی نیز با روش آلفای کرونباخ 0/93 و روش نصف کردن 0/64 به دست آمد [30]. مادر کودک این پرسشنامه را تکمیل میکند. جهت تجزیهوتحلیل آماری با روش معادلات ساختاری و نرمافزار AMOS و همچنین جهت توصیف متغیرهای پژوهش از نرمافزار SPSS استفاده شدهاست.
یافتهها
در جدول شماره 1، مشخصات جمعیتشناختی نمونهها آورده شدهاست.
بیشتر کودکان شرکتکننده در پژوهش پسر بودهاند (62/8 درصد). تحصیلات 88/8 درصد سرپرستان خانوار کودکان، دیپلم و بالاتر بودهاست. شغل 52/4 درصد از سرپرستان خانوار یدی ماهر و غیریدی ماهر، 19 درصد غیرماهر و 28/6 درصد متخصصتاجر هستند. خاستگاه جغرافیایی بیشتر سرپرستان خانوار کودکان شرکتکننده، منطقه متوسط شهر (78/4 درصد) است. همچنین درآمد بیشتر سرپرستان خانواده (47/8 درصد) بالای 2 میلیون تومان است.
جدول شماره 2، شاخصهای توصیفی متغیرهای پژوهش شامل میانگین، انحراف معیار، چولگی و کشیدگی ارائه شدهاست.
مطابق با دیدگاه کلاین، یکی از مفروضههای استفاده از مدلیابی، نرمال بودن توزیع متغیرها است که برای برقرار بودن این مفروضه، قدر مطلق چولگی و کشیدگی متغیرها نباید از 3 بیشتر باشد.
همانطور که در جدول شماره 3 ملاحظه میشود قدر مطلق چولگی و کشیدگی تمام متغیرها کمتر از 3 است؛ بنابراین مفروضه نرمال بودن جهت مدلیابی برقرار است.
با توجه به اینکه برای ارزیابی مدلهای درنظر گرفتهشده از 3 نوع شاخص تطبیقی، تعدیلیافته و مطلق استفاده میشود و هرچه مقدار بهدستآمده از این نوع شاخصها به مقادیر حداقل پذیرش نزدیک باشد، نشانه مطلوب بودن مدل است. نتایج جدول شماره 3 نشان میدهد که شاخصهای موردنظر مقادیر مناسبی محسوب میشود و دادههای گردآوریشده، نزدیک به دامنه قابلقبول بوده و مدلهای تدوینشده را تأیید و حمایت میکنند.
در تصویر شماره 1، مدل همبستگی عملکرد زبان با اختلالات صدای گفتاری و با میانجیگری فرزندپروری و افسردگی مادر، جهت ارتباط
آنها و ضریب اثر مستقیم نمایش دادهشده است.
تصویر شماره 1، نمودار شماتیک مدل و تصویر شماره 2، همان نمودار است که نرمافزار آماری آموس خروجی میدهد که اطلاعات کاملتری دربردارد.
نتایج جدول شماره 4 نشان میدهد بیشترین تأثیرپذیری عملکرد زبان از بُعد پردازش واجی است، بهطوریکه 81 درصد (0/81=2^0/901) تغییرات عملکرد زبان توسط این بُعد تبیین میشود و میزان تبیینشده توسط این بُعد با میزان تبیینشده توسط ابعاد دیگر تفاوت معناداری دارد، زیرا فواصل اطمینان بوت استرپ این بُعد با فواصل اطمینان بُعد دیگر همپوشانی ندارد.
همچنین نتایج بررسی این مدل (تصویر شماره 1)، نشان میدهد سبک سبکهای فرزندپروری، هیچکدام تأثیر معناداری بر اختلالات صدای گفتاری ندارد، بهطوریکه با آزادگذاری بیشتر، اختلالات صدای گفتاری کاهش پیدا میکند، ولی این مقدار کاهش معنادار نیست (0/05<P). این درحالی است که با بهکارگیری اقتدار بیشتر (سبک مقتدرانه) و استبداد بیشتر (سبک مستبدانه) اختلالات صدای گفتاری افزایش مییابد، ولی این افزایش تصادفی بوده و معنادار نیست (0/05<P).
نتایج نشان میدهد در این مدل، تأثیر افسردگی مادر بر اختلالات صدای گفتاری تصادفی بوده و معنادار نیست. نتایج جدول شماره 4 نشان میدهد مشکلات عملکرد زبان تأثیر معناداری بر اختلالات صدای گفتاری دارد، زیرا سطح معناداری مسیر مستقیم عملکرد زبان به اختلالات صدای گفتاری 0/019 بهدستآمده است (0/05>P)؛ بنابراین با افزایش مشکلات در عملکرد زبان، اختلالات صدای گفتاری افزایش مییابد.
بر اساس جدول شماره 5، نتایج یافتهها اثر عملکرد زبان با میانجیگری فرزندپروری را به این صورت نشان میدهد:
سبک مقتدرانه: نتایج نشان میدهد عملکرد زبان بهطور غیرمستقیم و بهوسیله سبک مقتدرانه، بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد (0/05<P). مقدار مثبت ضریب غیرمستقیم (0/004+=B) نشان میدهد عملکرد زبان با میانجیگری سبک مقتدرانه، تأثیر مستقیمی بر اختلالات صدای گفتاری دارد که البته نتایج نشان میدهد این مقدار تأثیر قابلتوجه و معنادار نیست.
سبک مستبدانه: نتایج جدول شماره 5 نشان میدهد عملکرد زبان بهطور غیرمستقیم و با سبک مستبدانه بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد (0/05<P). مقدار منفی ضریب غیرمستقیم (0/001-=B) نشان میدهد عملکرد زبان با میانجیگری سبک مستبدانه تأثیر معکوس غیرمعناداری بر اختلالات صدای گفتاری دارد.
سبک آسانگیرانه: نتایج نشان میدهد عملکرد زبان بهطور غیرمستقیم و با سبک آزادگذاری بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد (0/05<P). مقدار مثبت ضریب غیرمستقیم (0/017+=B) نشان میدهد عملکرد زبان با میانجیگری سبک آسانگیرانه تأثیر مستقیم غیرمعناداری بر اختلالات صدای گفتاری دارد.
براساس جدول شماره 5 نتایج یافتهها، اثر عملکرد زبان با میانجیگری افسردگی مادر را اینگونه نشان میدهد عملکرد زبان بهطور غیرمستقیم و بهوسیله افسردگی مادر بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد (0/05<0/546=P).
در تصویر شماره 3، مدل همبستگی عملکرد توجه با اختلالات صدای گفتاری و با میانجیگری فرزندپروری و افسردگی مادر، جهت ارتباط آنها و ضریب اثر مستقیم نمایش داده شدهاست.
تصویر شماره 3، نمودار شماتیک مدل و تصویر شماره 4، همان نمودار است که نرمافزار آماری آموس خروجی میدهد که اطلاعات کاملتری را دربردارد.
نتایج بررسی این مدل (تصویر شماره 3) نشان میدهد بیشترین تأثیرپذیری عملکرد توجه، از بُعد توجه پایدار است، بهطوریکه 60 درصد (0/600=2^0/775) تغییرات عملکرد توجه توسط این بُعد تبیین میشود و میزان تبیینشده این بُعد با میزان تبیینشده ابعاد مرکز توجه، جابهجایی توجه و توجه تقسیمشده تفاوت معناداری دارد، زیرا فواصل اطمینان بوت استرپ این بُعد با ابعاد نام بردهشده همپوشانی ندارد.همچنین نتایج نشان میدهد در مدلی که عملکرد توجه بهعنوان عامل برونزا و تأثیرگذار بر اختلالات صدای گفتاری معرفی شدهاست، سبک آسانگیرانه در میان سبکهای فرزندپروری، تأثیر معناداری بر اختلالات صدای گفتاری دارد، بهطوریکه با سبک آسانگیرانه بیشتر، تعداد صداهای دچار اختلال صدای گفتاری کاهش معناداری پیدا میکند (0/05>P). این درحالی است که با بهکارگیری استبداد و اقتدار بیشتر (سبک مستبدانه و مقتدرانه) تعداد صداهای اختلال افزایش مییابد، ولی این افزایش تصادفی بوده و معنادار نیست (0/05<P).
نتایج نشان میدهد در این مدل، رابطه افزایش افسردگی مادر با تعداد صداهای دچار اختلال در کودکان دچار اختلالات تلفظی تصادفی بوده و معنادار نیست (0/05<P).
نتایج جدول شماره 6 نشان میدهد عملکرد توجه با ضریب تأثیر مستقیم 0/042 بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد و با وجود اینکه با افزایش مشکلات توجه تعداد صداهای اختلال افزایش مییابد، سطح معناداری مسیر مستقیم مشکلات توجه به اختلالات صدای گفتاری (0/05<P) به دست آمده است.
براساس جدول شماره 7، نتایج یافتهها اثر عملکرد توجه با میانجیگری فرزندپروری را به این صورت نشان میدهد:
سبک مقتدرانه: نتایج نشان میدهد عملکرد توجه بهطور غیرمستقیم و بهوسیله سبک مقتدرانه بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد (0/05<0/315=P). مقدار منفی ضریب غیرمستقیم (0/005-=B) نشان میدهد مشکلات توجه با میانجیگری سبک مقتدرانه، تأثیر معکوسی بر اختلالات صدای گفتاری دارد. این درحالی است که مشکلات توجه تأثیر مستقیمی (0/042=B) بر اختلالات صدای گفتاری دارد که البته نتایج نشان داد هر دو تأثیر، قابلتوجه و معنادار نیست.
سبک مستبدانه: نتایج جدول شماره 7 نشان میدهد عملکرد توجه بهطور غیرمستقیم و بهوسیله سبک مستبدانه بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد (0/05<0/686=P). مقدار منفی ضریب غیرمستقیم (0/001-=B) نشان میدهد مشکلات توجه با میانجیگری سبک مستبدانه بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معکوس دارد. این درحالی است که مشکلات توجه تأثیر مستقیمی (0/042=B) بر اختلالات صدای گفتاری دارد که البته نتایج نشان داد هر دو تأثیر، قابلتوجه و معنادار نیست.
سبک آسانگیرانه: نتایج نشان میدهد عملکرد توجه بهطور غیرمستقیم و بهوسیله سبک آزادگذاری بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد (0/05<P). مقدار منفی ضریب غیرمستقیم (0/001-=B) نشان میدهد مشکلات توجه با میانجیگری سبک آسانگیرانه، تأثیر معکوس غیرمعناداری بر اختلالات صدای گفتاری دارد.
بر اساس جدول شماره 7، نتایج یافتهها، عملکرد توجه بهطور غیرمستقیم و بهوسیله افسردگی مادر بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر معناداری ندارد (0/05<P)، زیرا فاصله اطمینان بهدستآمده، 0 را شامل میشود (0/017-، 0/07). بهعبارتدیگر، ضریب مسیر عملکرد توجه به اختلالات صدای گفتاری بهوسیله افسردگی مادر تأثیری ندارد.
بحث
براساس یافتههای آماری حاصل از این پژوهش، نتایج بهصورت زیر مشخص شد.
بررسی ارتباط مستقیم مهارت زبان با اختلالات صدای گفتاری: نتایج این پژوهش نشان داد که عملکرد زبان بر اختلالات صدای گفتاری تأثیر مستقیمی دارد، بدینصورت که هرچه مشکلات عملکرد زبان بیشتر شود، تعداد صداهایی (واجها) که خطای تلفظی دارند در کودکان نمونه بیشتر میشود و این اثر قابلتوجه و معنادار است.
نتایج این پژوهش با پژوهشهای ماری فکس [14] و وارگاس و همکاران [15] هم ازنظر رابطه و اثر زبان بر اختلال صدای گفتاری و هم ازنظر معنادار بودن با آنها همخوان است. پژوهش ماری فکس [14] نشان داد که ضعف در آگاهی واجی بهعنوان یکی از مؤلفههای عملکرد زبان تأثیر معناداری بر اختلالات صدای گفتاری دارد. همچنین وارگاس و همکاران [15] در پژوهشی، تأثیر تأخیر زبانی را بر اختلالات صدای گفتاری بررسی کردند و نشان دادند این اختلالات با تغییر سطوح واجشناختی ارتباط معنادار دارد که این نتیجه با یافتههای پژوهش فعلی همخوان است.
نتایج حاصل از این فرضیه براساس نظر مک لئود [6] اینگونه تبیین میشود که صحت صداهای گفتاری یکی از عوامل موفقیت ارتباطی است. در مسیر دستیابی گفتار خطاهای تلفظی رشدی اتفاق میافتد که در اثر عدم تطابق با الگوهای صدای والدین بهوجود میآید. این خطاهای رشدی نتیجه فاکتورهای زبانی و روانشناختی است. فاکتورهای زبانی شامل صداها، فرکانس ظهور آن صدا در زبان و قوانین مجاز برای چگونگی در کنار هم قرار گرفتن همزمان صداها برای ایجاد کلمات آن زبان است. در ضمن مهارت در عملکردهای زبان درکی و بیانی و همچنین پردازشهای واجی بر میزان زمان ماندگاری این خطاهای رشدی صدا در کودکان تأثیر مستقیمی دارد. بهعلاوه، براساس مطالعات و مشاهدات بالینی کودکانی که دچار تأخیر زبانی یا آسیب زبانی خاص هستند، بیشتر اختلالات صدای گفتاری را تجربه میکنند.
بررسی ارتباط مستقیم مهارت توجه با اختلالات صدای گفتاری: نتایج دیگر این پژوهش نشان داد مشکلات توجه، تأثیر مستقیمی بر اختلالات صدای گفتاری دارد. هرچه مشکلات توجه بیشتر شود، تعداد صداهایی (واجها) که خطای تلفظی دارند در کودکان نمونه بیشتر میشود، ولی این اثر قابلتوجه و معنادار نیست.
نتایج این پژوهش با پژوهشهای مورفی و همکاران [16]، لویز و همکاران [17] و علیزاده و همکاران [18] از نظر تأثیر و رابطه عملکرد توجه بر اختلالات صدای گفتاری همخوان، ولی از نظر معنادار بودن فقط با بخش توجه بینایی پژوهش مورفی و همکاران [16] همخوان و با بقیه پژوهشها ناهمخوان است. در پژوهشی مورفی و همکاران [16] نشان دادند که کودکان با اختلالات صدای گفتاری نسبت به کودکان نرمال بهصورت معناداری توجه شنیداری ضعیفتری دارند، ولی این نتایج درباره توجه بینایی معنادار نبود. لویز و همکاران [17] نشان دادند کودکان با اختلال صدای گفتاری متوسط تا شدید علائم بیشتری از بیشفعالی و نقص توجه نسبت به کودکان نرمال دارند. نتایج این مطالعه ازنظر ارتباط کم مشکلات توجه بر اختلالات صدای گفتاری همخوان، ولی ازنظر معناداری ناهمخوان است. در پژوهش علیزاده و همکاران [18] که اثر نقص توجه را بر رشد زبان بررسی کردند، تأثیر معنادار نقص توجه بر رشد زبان را مطرح کردند که اینجا هم با پژوهش حاضر ازنظر تأثیر همخوان، ولی از نظر معنادار بودن ناهمخوان است.
نتایج حاصل از این فرضیه براساس نظر بالاگور و همکاران [8] اینگونه تبیین می شود که هنگام تولد، نوزادان سیستم توجهی دارند که بهصورت کامل توسط محرکهای صوتی برجسته در محیط هدایت میشود. در مراحل بعدی، رشد زبان کودکان توانایی رو به پیشرفتی برای توجه انتخابی پیدا میکنند که میتوانند به فاکتورهای خاص، توجه و بقیه عوامل گفتار ورودی را نادیده بگیرند. این توانایی توجهی به کودکان کمک میکند تا قوانین سخت اکتساب مورفولوژی (چگونگی شکلگیری کلمات) و نحو (چگونگی تولید جملات) را بهدست آورند.
بنابراین با توجه به اینکه مهارت در تولید صحیح صداهای گفتاری نیز یکی از زیرمجموعههای مهارت زبان است، میتوان استنباط کرد که چرا اگر توجه دچار مشکل باشد بر تلفظ صحیح صداها تأثیر میگذارد. هرچند این تأثیر اندک است.
معنادار نشدن این رابطه و اثر در این پژوهش شاید به دلیل محدودیتهایی که میتوانسته بر مطالعه تأثیرگذار باشد، بهوجود آمده باشد. بهعنوان مثال، ممکن است نمونههایی که از مهدکودکها گرفته شده، هیچکدام مشکلی در بُعد توجه نداشتهاند یا اینکه والدین در پر کردن فرمها، دچار سوگیری شده باشند و مهارتهای توجه کودک خود را چنانکه بوده، منعکس نکرده باشند.
نکته دیگر اینکه همه نمونههای این پژوهش، کودکان دچار اختلال هستند، درحالیکه در پژوهشهای قبلی، کودکان نرمال نیز وجود داشتهاند. بهعلاوه، در بیشتر این پژوهشها از روش علّیمقایسهای استفاده شده، ولی در پژوهش فعلی از روش مدلسازی و معادلات ساختاری استفاده شدهاست.
بررسی ارتباط دو مهارت زبان و توجه با میانجیگری فرزندپروری با اختلالات صدای گفتاری: یافتههای این پژوهش نشان داد مهارتهای نوروسایکولوژی زبان و توجه نمیتوانند بهصورت معناداری اختلالات صدای گفتاری را با میانجیگری سبکهای فرزندروری پیشبینی کنند. موضوع دیگر اینکه بین سبکهای فرزندپروری، سبک آسانگیرانه قویترین رابطه مستقیم را با اختلال صدای گفتاری دارد، بهاینصورت که هرچه والدین سبک آسانگیرانه قویتری نسبت به سبکهای دیگر در قبال کودک دچار اختلال صدای گفتاری داشته باشند، تعداد صداهایی (واجها) که خطای تلفظی دارند بهصورت معناداری کاهش مییابد.
با وجودی که پژوهش مشابه که رابطه ابعاد نوروسایکولوژی را با میانجیگری سبکهای فرزندپروری بر اختلالات صدای گفتاری بررسی کند، عیناً یافت نشد، ولی نتایج این پژوهش با پژوهشهای درخشان و همکاران [18] و دانا و سلطانی [19] ازنظر اثر و رابطه و معنادار بودن آن، همخوان و با پژوهش عشقیزاده و همکاران [20] ناهمخوان است. درخشان و همکاران [18] سبکهای فرزندپروری کودکان دارای لکنت و نرمال مطالعه کردند و نشان دادند که سبک آسانگیرانه در مادران کودکان لکنتی بهصورت معناداری بیشتر است.
این نتیجه با پژوهش حاضر ازنظر نوع سبک تأثیرگذار بر اختلال و معنادار بودن همخوان است. دانا و سلطانی [19] رابطه سبک فرزندپروری با شدت لکنت دانشآموزان بررسی کردند و نتایج نشان داد که سبکهای فرزندپروری با شدت لکنت ارتباطی ندارد که درباره سبک مقتدرانه و مستبدانه با این پژوهش همخوان و درباره سبک آسانگیرانه ناهمخوان است. عشقیزاده و همکاران [20] نشان دادند که سبک استبدادی در مادران کودکان لکنتی بهصورت معناداری بالاتر از کودکان نرمال است. این نتیجه با یافتههای این پژوهش ازنظر نوع سبک فرزندپروری تأثیرگذار ناهمخوان است.
نتایج حاصل از این فرضیه براساس نظر بارنت و همکاران [11] اینگونه تبیین میشود که تعامل کودک و والدین بهعنوان یک محتوای ابتدایی برای زبان است که خروجیهای رشدی زبان را شکل میدهد؛ بنابراین فرزندپروری ممکن است در ارتباط بین توانایی زبانی کودک و سازگاری عاطفیاجتماعی مشارکت داشته باشد. در کودکان توانایی زبان دریافتی نسبت به توانایی زبان بیانی ارتباط بسیار بیشتری با فرزندپروری مثبت مادر دارد. این نوع فرزندپروری باعث توانایی بالاتر در زبان دریافتی و این خود باعث درک بیشتر کودک از خواستهها و دستورات والدین شده و پاداش، تشویق و توجه مثبت والدین را در پی دارد؛ بنابراین این ارتباط یک ارتباط دوطرفه است.
معنادار نشدن یا ضعیف بودن این رابطه و اثر در این پژوهش شاید علاوهبر محدودیتهای مطرحشده در بالا بهدلیل محدودیتهایی که میتوانسته بر مطالعه تأثیرگذار باشد، به وجود آمده باشد. بهعنوان مثال، ممکن است والدین در پر کردن فرمها، دچار سوگیری شده باشند. بهاینصورت که بهجای انعکاس سبک فرزندپروری واقعی خود، نظر خود درباره نوع سبک فرزندپروری مطلوب منعکس کرده باشند. از موارد دیگر این است که طبق نظرات مطرحشده این عامل نسبت به زبان بیانی و گفتار، بیشتر بر زبان دریافتی و درک زبان تأثیرگذار است. نکته دیگر اینکه در بیشتر پژوهشهای قبلی، بررسی این رابطه روی کودکان لکنتی انجام شده و بر اختلالات صدای گفتاری بررسی صورت نگرفته است.
بررسی ارتباط دو مهارت زبان و توجه با میانجیگری افسردگی با اختلالات صدای گفتاری: یافتههای این پژوهش نشان داد هیچکدام از مهارتهای نوروسایکولوژی زبان و توجه اختلالات صدای گفتاری را با میانجیگری افسردگی پیشبینی نمیکنند. با وجودی که پژوهش مشابه که رابطه ابعاد نوروسایکولوژی را با میانجیگری افسردگی بر اختلالات صدای گفتاری بررسی کند، عیناً یافت نشد، ولی نتایج این پژوهش ازنظر اثر و رابطه و معنادار بودن آن با پژوهشهای کاپلان و همکاران [21] و سیسیک و همکاران [22] همخوان، ولی با پژوهش ردولف و همکاران [23] ناهمخوان است. در پژوهش کاپلان و همکاران [21] نتایج نشان داد که کودکان با مادران افسرده نسبت به کودکان با مادران غیرافسرده ارتباط بیانی با مشکلات بیشتری ندارند و اگر هم داشته باشند احتمالاً بهعلت اشکال رشد شناخت عمومی بودهاست که این یافته با پژوهش حاضر همخوان است.
سیسیک و همکاران [22] نشان دادند که افسردگی مادر بر زبان انگلیسی کودکان دوزبانه انگلیسیاسپانیایی، در هیچیک از حوزههای زبان، ازجمله خزانه واژگان دریافتی و درک بیانی اثری ندارد. در زبان اسپانیایی هم فقط بر رشد خزانه واژگان دریافتی اثر دارد. عدم وجود ارتباط معنادار افسردگی بر اختلال در این مطالعه با پژوهش فعلی همخوان است. در پژوهش ردولف و همکاران [23] که افسردگی مادران با کودکان آسیب گفتاری را بررسی کردند، به این نتیجه رسید که میزان افسردگی در این مادران نسبت به مادران با کودکان نرمال بیشتر است و این تفاوت معنادار است. این یافته و نتایج با پژوهش حاضر ناهمخوان است.
نتایج حاصل از این فرضیه براساس نظر گودمن و همکاران [13] اینگونه تبیین میشود که افسردگی مادر با خروجی کمتر از انتظار کودک، شامل عملکرد شناختی کمتر، مشکلات رفتاری و اختلالات روانشناختی در ارتباط است. بهعلاوه، کودکان با مادران افسرده توانایی زبانی کمتری در سالهای اولیه نشان میدهند. در سن 1 تا 5 سالگی کودکان دارای مادر افسرده بهصورت کلی توانایی زبانی پایین و رشد زبانی کندتری در زمان مشابه نسبت به کودکان با مادران غیرافسرده دارند. بهعنوان مثال، از سن 1 تا 3 سالگی روند رشد خزانه واژگان پایینتر است.
درحقیقت، در 3 سالگی این کودکان نسبت به کودکانی با مادران غیرافسرده 20 کلمه کمتر بیان میکنند. در ضمن ارتباط منفی افسردگی مادر و اکتساب زبان با شرایط اقتصادی پایین خانواده بیشتر میشود. همانطورکه دیده میشود، این ارتباط خیلی قوی نیست. دادههای پژوهش فعلی نشان میدهد که افسردگی مادر رابطه مستقیمی با اختلالات صدای گفتاری ندارد. این یافته را با توجه به پژوهشهای مختلفی که روی زبان انجام شده و ازیکطرف، بیانگر عدم ارتباط یا ارتباط بسیار ضعیف بین افسردگی مادر و رشد زبان است و از طرف دیگر، صحت گفتار هم یکی از جنبههای زبان است، میتوان تأیید کرد.
همچنین با توجه به اینکه فرضیه اصلی این پژوهش افسردگی مادر بهعنوان متغیر میانجی در رابطه ابعاد نوروسایکولوژی و اختلالات صدای گفتاری قرار دارد، دور از ذهن نیست که هیچیک از ابعاد نوروسایکولوژی با میانجیگری افسردگی مادر نتوانند اختلالات صدای گفتاری را پیشبینی کنند. این موضوع را چنین میتوان تبیین کرد که مادران افسرده ازنظر اطلاعات زبانی و گفتاری که در تعامل با کودکان خود، خودآگاه یا ناخودآگاه در اختیار آنها قرار میدهند، با مادران غیرافسرده تفاوت ندارد. بهعبارتدیگر، افسردگی مادر تأثیری بر تعاملات گفتاری و زبانی او با کودکش نمیگذارد.
نتیجهگیری
در پژوهش حاضر میتوان به محدودیتهای زیر اشاره کرد. این پژوهش در شرایط همهگیری کرونا انجام شده که میتواند بهدلیل در منزل ماندنهای اجباری باعث تغییر شرایط روحیروانی والدین یا کودکان شده و بر افسردگی یا نوع فرزندپروری تأثیر گذاشته باشد. محدودیت دیگر اینکه این پژوهش روی محدوده سنی 4 تا 6 سال انجام شده و قابل تعمیم به محدودههای سنی بالاتر و پایینتر نیست.
این پژوهش روی کودکان با اختلالات صدای گفتاری انجام شده؛ بنابراین تعمیم نتایج به کودکان با سایر اختلالات زبانی و گفتاری یا بر کودکان نرمال محدودیت دارد. ابزارها با وجود استاندارد بودن ممکن است والدین را بهسمت بیان نظرات و نگرش خود درباره موضوع سوق دهند تا اینکه آنچه را در واقعیت وجود دارد، منعکس کنند.
براساس نتایج پژوهش و محدودیتهای آن پیشنهاد میشود که این پژوهش در شرایط غیرکرونایی هم انجام شود. پیشنهاد دیگر اینکه این پژوهش در گروههای سنی پایینتر یا بالاتر هم انجام شود. علاوهبراین، پیشنهاد میشود که این پژوهش روی کودکان با سایر اختلالات زبانی و گفتاری مثل لکنت، آسیب زبانی خاص و تأخیر زبانی هم انجام شود. پیشنهاد دیگر اینکه این پژوهش با ابزارهای استاندارد مشابه دیگر نیز انجام شود تا اثر سوگیری به حداقل برسد.
براساس نتایج این پژوهش پیشنهاد میشود ارزیابی مهارتهای نوروسایکولوژی کودکان قبل از ورود به مهد کودک و دبستان انجام شود. جلسات آموزشی برای والدین و توضیح و تفسیر تأثیرگذاری سبکهای مختلف فرزندپروری و افزایش دانش آنها برای انتخاب بهترین سبک فرزندپروری برگزار شود. افزایش دانش والدین در تأثیر افسردگی بر مهارتهای رشدی کودکان و تشویق آنها به اقدام برای درمان در همان مراحل اولیه شروع افسردگی انجام شود. از مدل ارزیابی نوروسایکولوژی کانرز در کلینیکهای روانشناختی و گفتاردرمانی کودکان برای ارزیابی، تشخیص و درمان موفقتر استفاده شود.
براساس یافتهها و نتایج این پژوهش میتوان نتیجه گرفت که اختلالات صدای گفتاری بهعنوان شایعترین اختلال در کودکان پیش دبستانی با مهارتهای نوروسایکولوژیکی عملکرد زبان و تا حدودی عملکرد توجه کودکان در ارتباط است، بهاینصورت که هرچه این عملکردها ضعیفتر باشند، تعداد صداهای خطا بیشتر میشود. سبک فرزندپروری میتواند بر کاهش و افزایش تعداد صداهای خطا در اختلالات صدای گفتاری تأثیرگذار باشد. البته باید به سلامت روان و افسردگی مادر هم توجه شود.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
در اجرای پژوهش ملاحظات اخلاقی مطابق با دستورالعمل کمیته اخلاق پژوهشگاه تربیتبدنی و علوم ورزشی درنظر گرفته شده و با کد اخلاق IR.SSRC.REC1400.015 دریافت شدهاست.
حامی مالی
این مقاله برگرفته از پایاننامه ناصر زارعی شمسآبادی با راهنمایی منصوره شهریار احمدی و مشاوره لیلا قسیسن و احمد عابدی در گروه روانشناسی کودکان استثنایی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی است.
مشارکت نویسندگان
تمام نویسندگان در آمادهسازی این مقاله مشارکت یکسان داشتهاند.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
تشکر و قدردانی
از مدیران مهد کودکهای شهر اصفهان، کادر اداری و مربیان آنها، مسئولین کلینیکهای گفتاردرمانی اصفهان و والدین کودکان نمونه که در امر غربالگری، نمونهگیری و اجرای این مطالعه کمک کردند، تشکر و قدردانی میشود.
References
References